بسمه تعالی
عنوان مقاله :
تمدن اسلام و ایران ؛ سومین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ
نویسنده :
رضا مهریزی
( کارشناس الهیات اسلامی و کارشناس ارشد ایرانشناسی )
در طول تاریخ بشر تمدن های بسیاری ظهور کردند ، شکوفا شدند ، افول کردند و جایگاه خود را به تمدنی دیگر سپردند. اما در میان آنها ، تمدن هایی بودند که در چهار راه تمدن ها قرار داشتند و لذا تاثیر گذار تر و دامنه دار تر بودند که به باور ما تمدن اسلام و ایران یکی از آنهاست. (تمدن های تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ بشر ، به ترتیب زمانی عبارتند از : تمدن ایران هخامنشی که مظهر اسم جمالی ابتدایی خداست ، تمدن یونان و روم باستان که مظهر اسم جلالی ابتدایی خداست ، تمدن اسلام و ایران که مظهر اسم جمالی پیشرفته خداست ، تمدن غرب مدرن که مظهر اسم جلالی پیشرفته خداست ) .
در این مقاله می کوشیم تاملی کنیم تازه ، در باب تمدن اسلام و ایران.
در ابتدا به تعریف تمدن از دیدگاه اندیشمندان نظری افکنده و سپس به سراغ بحث اصلی خود می رویم.
تایلر تمدن را اینگونه تعریف میکند: « فرهنگ یا تمدن، مفهوم گستردهای دارد که شامل علم و دانش، اعتقادات، هنر، اخلاقیّات، قانون، رسوم، و بسیاری از تواناییها و عاداتی میشود که هر انسان به عنوان عضوی از جامعه آنها را داراست». ( به نقل از قانع، ۱۳۲:۱۳۷۹)
آرنولدتوین بی ، تمدن را اینگونه تعریف میکند:« تلاش برای آفریدن جامعهای که کل بشریت بتوانند با همْنوایی در کنار یکدیگر و به منزله اعضایی از یک خانواده کامل و جامع در درون آن زندگی کنند» . ( توینبی، ۴۸:۱۳۷۶)
تعریف دیگری که از تمدن وجود دارد، از آن فوکوتساوا یوکیچی دانشمند ژاپنی است، از نظر یوکیچی تمدن« دو وجه معنوی و مادی دارد که اولی را روح درونی و دومی را شکلهای بیرونی تمدن مینامد، دستیابی به تمدن نیازمند آن است که وجه نخست یعنی روح تمدن از اولویت برخوردارشود». ( یوکیچی، ۱۱:۱۳۷۹)
دکتر علی شریعتی متفکر ایرانی " تمدن" را اینگونه تعریف میکند: « تمدن عبارت است از مجموعه ساختهها و اندوختههای فراهمآمده از گذشته یا از دیگران(مادی و معنوی) که جامعه بشری میسازد». ( شریعتی ، ۱۳۷۸ : ۱۱)
در بالا تعاریفی که شماری از اندیشوران از تمدن ارائه دادند را نقل کردیم ، بهتر است اینجا تعریفی تازه از تمدن ، عرضه داریم :
«تمدن عبارت است از تفسیر خاصی که یک جماعت انسانی از هستی دارد و برپایه آن تفسیر و یا در خدمت آن تفسیر، تدبیر کرده و سپس دست به تغییر در هستی میزند و نیز پس از ایجاد تغییر، متناسب با آن تغییر ، دوباره تدبیر کرده و دست به تنظیم و تصحیح تفسیرِ پیشین از هستی میزند، که همه اینها در راستای تحقق هستی و چیستی آن جماعت است».
از آن جا که مرحله اول تغییر در هستی همان ساکنشدن در یک سرزمین و کشاورزی کردن است میتوان گفت ظاهر تمدنها در شهرها تبلور مییابد.
به هر روی درباب تمدن اسلام و ایران که سومین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ بشر ( تاریخ تمدن بشر را می توان خدای نامه نیز نامید زیرا تاریخ مظهر ظهور حرکت تکاملیِ تعارضی - تناکحی اسما جمالی و اسما جلالی خدا و پیش رفتن به سوی اسم اعظم خدا و مظهر آن در تاریخ یعنی تمدن کامل یا تمدن اشراق است ).
باید گفت تمهیدات این تمدن ، در ایران بنیان گذاشته شد . که البته مهمترین ِ این تمهیدات نیز در عهد خسروی اول مهیا گشت.
خسرو انوشیروان که یکی از بزرگترین حاکمان تاریخ ایران است ، در درازنای حکومت بلندش به اصلاحاتی دست زد تا اوضاع کشور را سامان بخشد که از آن جمله است : اصلاح نظام کشورداری ، اصلاح امور نظامی ، گسترش کمی و کیفی دانشگاه جندی شاپور به عنوان بزرگترین مرکز علمی جهان در آن زمان و توجه کم نظیر به علم و دانش ، به طوری که هنگامی که آکادمی افلاطون در روم بسته شد فیلسوفان آن به ایران و درگاه انوشیروان پناه آوردند . همچنین انجام اصلاحات در نظام مالیاتی و پولی و....
البته اصلاحات انوشیروان اقدامات مفیدی بود ولی از آنجا که در چارچوب تفسیر از هستی زرتشتی که دیگر کارایی ، پویایی و قانع کنندگیش را از دست داده بود صورت بست ، نتوانست مشکل گشا باشد ( چرا که تفسیر از هستی رکن بنیادین یک تمدن است و اگر آن قانع کنندگیش را از دست داده باشد دیگر هیچ اصلاح و اقدامی ، مثمر ثمر نخواهد بود ) فی الجمله نظام ساسانی به دلیل همین فرسودگی ِ تلقی از هستی اش کمتر از صد سال پس از انوشیروان فروپاشید .
علت آنکه ما ایران عهد انوشیروان را ( یعنی اواسط قرن ۶ میلادی ) تمهید تمدن اسلام و ایران می دانیم این است که در دوران شکوفایی تمدن اسلامی از بسیاری از دستاوردهای این دوره ، استفاده و تقلید شد .
با ظهور حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلوات الله علیه) و نزول کلام الله مجید ، تاریخ جهان وارد عرصه ای جدید می شود و قلمرویی جدیدی در برابر انسانیت گشوده می شود . پیامبر مکرم اسلام (ص) در زمان خود موفق به نزول وحی و ارائه تفسیر تازه و باور پذیر از هستی شد .
پس از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) کار ایشان پی گرفته شد و اسلام در عهد خلیفه دوم از نظر وسعت جغرافیایی به فتوحات زیادی دست یافت . مهمترین این فتوحات فتح ایران بود که اعراب از آن به عنوان " فتح الفتوح " یاد کردند .
از رحلت رسول گرامی اسلام تا انتهای دوران بنی امیه گرچه از نظر فتوحات ، مسلمین تقریبا به نهایت کار خود رسیدند و زان پس دیگر بر وسعت جغرافیایی اسلام افزوده نشد اما اسلام هنوز یک امپراطوری و پادشاهی محسوب می شد نه یک تمدن ، چرا که یک تمدن تمام عیار باید برخوردار از علم و اندیشه و هنر و فرهنگ ، یا همان تغییر در هستی ، باشد .
با ظهور عباسیان و انقراض بنی امیه که با حمایت ایرانیان و به ویژه خراسانیان ، صورت بست . اوضاع تا حدودی عوض شد . « با زوال امویان ، زمام حکومت از دست اعراب بیرون آمد و به دست طرفداران بنی عباس یعنی ایرانیان افتاد و ایجاد بغداد نیز این تحول را نشان دار کرد. زبان کشور هنوز عربی بود اما ادبیات و رسوم زندگانی همه تحت تاثیر این تحول قرار گرفت و تمدن تازه ای آغاز شد . جنگ زاب { جنگی که به شکست و انقراض بنی امیه منجر شد } نقطه مقابل جنگ قادسیه بود و ایرانیان قدرتی را که در آنجا باخته بودند در اینجا به دست آوردند »( فیاض ، ۱۳۷۸ : ۱۷۵ ) . .
انتخاب بغداد به عنوان پایتخت خلافت اسلامی که در نزدیکی تیسفون ، پایتخت ششصد ساله ایران و تا حدودی نزدیک دانشگاه جندی شاپور در خوزستان قرار داشت ، از دیگر نشانه های جدی شدن حضور اندیشه ایرانی در این دوران است ( جالب اینکه نام بغداد نیز ایرانی است ، بغ : خدا و داد : داده شده و عطا شده ، به معنای آنچه خدا داده است ، و همچنین منصور عباسی برای طراحی این شهر از دو طرح استفاده کرد.یکی از آن نوبخت معمار ایرانی و دیگری از آن ماشاءالله از اهالی خراسان ). علاوه بر این حضور پررنگ خاندانهای ایرانی ، مثل نوبختیان و برمکیان ، در دربار عباسی ؛ ( که نقشی شبیه به خاندان مدیچی در تمدن غرب مدرن داشتند ) تاثیرات خود را بعدها کاملا آشکار ساخت و مقدمه ای بر تاسیس تمدن اسلام و ایران شد . تمدنی که صورت آن اسلامی و ماده آن ایرانی بود.
منظور از صورت اسلامی و ماده ایرانی این است که درست است که اساس و روح تمدن اسلام و ایران ، دین اسلام و وحی بلند و عظیم قرآنی بود اما این ایرانیان بودند که با همت و تلاش فکری و فرهنگی خود توانستند اندیشه های بلند اسلامی را از اجمال به تفصیل درآورند و بر قامت آن جامه تحقق بپوشند. در این خصوص برتراندراسل در کتاب " تاریخ فلسفه غرب " ( ترجمه نجف دریابندری ) در کتاب دوم ( فلسفه قرون وسطی ) در فصل دهم ( فرهنگ و فلسفه اسلامی ) چنین می نویسد : " ایرانیان بر عکس از قدیمی ترین روزگاران مردمی عمیقا متدین و قویا متفکر بوده اند . این مردم پس از آنکه اسلام آوردند ، از اسلام چیزی ساختند بسیار جالب تر و دینی تر و فلسفی تر از آنچه به تصور پیغمبر و آل او درآمده بود " . البته ما با حدت و شدت برتراندراسل در این خصوص موافق نیستیم اما به هر حال نمی توان نقش ایرانیان را در بسط و تفصیل دین اسلام منکر شد ؛ یکی از شواهد این مدعا هم ، کثرت دانشمندان و فقیهان و مفسران و قاریان و... ایرانی می باشد ، این کثرت به حدی است که حتی خود اعراب هم که بسا دل خوشی از ایرانیان ندارند و مایلند که نقش ایشان را کتمان کنند یا کم نشان دهند بدان معترفند . ابن خلدون در مقدمه معروف خودش در فصلی با عنوان " در اینکه بیشتر دانشوران اسلام از ایرانیان اند " چنین می نگارد : « پس علوم هم از آیین شهریان به شمار می رفت و عرب از آنها و بازار رایج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهری عبارت از عجمان ( ایرانیان ) یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار در تمدن و کیفیات آن مانند : صنایع و پیشه ها از ایرانیان تبعیت می کردند ، چه ایرانیان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشته اند بر این امر استوارتر و تواناتر بودند ، چنانکه صاحب صناعت نحو ، سیبویه و پس از او فارسی و به دنبال آنان زجاج بود و همه آنان از لحاظ نژاد ایرانی به شمار می رفتند ، لیکن تربیت آنان در محیط زبان عربی بود و آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین وفنی درآوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند . همچنین بیشتر دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند ایرانی بودند یا از لحاظ زبان و مهد تربیت ایرانی به شمار می رفتند { زیرا فنون در عراق و نواحی نزدیک آن توسعه یافته بود } و همه عالمان اصول فقه چنانکه می دانی و هم کلیه علمای علم کلام و همچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر (ص) پدید آمد که فرمود : اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند » ( ابن خلدون ، ۱۳۸۸ : ۱۱۵۰ ) .
البته علاوه بر این رشته هایی که ابن خلدون نام برد باید بدانیم در فلسفه اسلامی هم ، اکثر فیلسوفان صاحب مکتب ایرانی بودند ( ابن سینا پایه گذار فلسفه مشاء ، سهروردی پایه گذار فلسفه اشراق و ملاصدرا پایه گذار حکمت متعالیه ) . و نیز شایان توجه است که تمامی شش کتاب اصلی حدیثی اهل سنت یا صحاح سته و تمامی کتب اربعه شیعه را ایرانیان نوشتند . ( چیزی که بسا ذکرش در اینجا جالب باشد اینکه خود ابن خلدون با وجود اینکه ایرانی نبوده است بر اساس تحقیقات محققی عرب با نام محمود اسماعیل در کتاب " نهایه اسطوره، نظریات ابن خلدون مقتبس من اخوان الصفاء " ، بخش مشبعی از افکار خویش را از جماعت ایرانی اخوان الصفا اخذ کرده است ؛ این سخن به نقل از مدخل ابن خلدون در ویکی پدیا فارسی گفته می آید ).
جرجی زیدان ، مورخ معاصر عرب ، هم در خصوص اینکه اکثر دانشمندان اسلامی ، ایرانی بودند ؛ در کتاب تاریخ تمدن اسلام خود ، چنین می گوید : « همین که زبان عرب رو به فساد گذارد و قرائت ها مختلف شد خلفا به جمع آوری و تدوین قرآن برخاستند و بیشتر کسانی که با این عملیات همراه شدند ملل غیر عرب ( موالی ) بخصوص ایرانیان بودند که در آن روز تمدن و فرهنگ مهمی داشتند و عربها هم این را می دانستند و این از احادیث نبوی است که می فرماید : اگر دانش به آسمان آویخته باشد مردمی از ایران به آن دست می یابند . ... چنانکه گفتیم بیشتر مفسران و دانشمندان مانند وهبه بن منبه ، از راویان با سابقه اسلام و مفسران نامی ، از نژاد و تبار ایرانیان بوده است » . ( زیدان ، ۱۳۸۶ : ۴۴۷ ) .
البته ابن خلدون و جرجی زیدان به نام دانشمندان زیادی اشاره نکرده است لذا ما در زیر نام تعدادی از دانشمندان برجسته ایرانی در تمدن اسلامی را به نقل از مقاله " سهم دانشمندان ایرانی در تمدن اسلامی " نگاشته محمد جواد شریعت که در " یادنامه شیخ طوسی " انتشار یافت ، با اندکی تغییر و تلخیص ، ذکر می کنیم :
در علم قرائت : نافع بن عبدالرحمن بن ابی نُعیم (یا ابی رویم) (م ۱۶۹)، عبدالله بن عامر (م ۱۱۸)، عاصم بن ابی النّجود معروف به ابن ابی النّجود (م ۱۵۴)، عبدالله بن کثیر (م ۱۲۰)، ابو عمرو بن العلاء (م ۱۴۵) حمزة بن حبیب (م۱۵۴ یا ۱۵۸)، و ابوالحسن علی بن حمزة الکسائی (م ۱۸۹)
در علم تفسیر : محمد بن جریر طبری (قرن سوم)، عبدالسلام قزوینی (قرن چهارم)، ابوعلی سینا (قرن چهارم)، ابو زید بلخی (قرن چهارم) ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (م ۴۵۸)، ابوالحسن علی بن محمد کیاهراسی طبری (م۵۰۴) قطب الدین راوندی (م ۵۷۳)، ابو الفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (م ۵۴۸)، امام ابوعبدالله فخر الدین محمد بن عمر رازی معروف به امام فخر رازی (م۶۰۶)، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی (م ۵۳۸)، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سلمی نیشابوری (م۴۱۲)، ابوالقاسم عبدالکریم قشیری نیشابوری استوائی (م۴۶۵)، حجة الاسلام ابوحامد محمد غزالی طوسی (م ۵۰۵)، رشید الدین ابوالفضل میبدی (در سال ۵۲۰ تفسیر خود را نوشت)...، ابو محمد روزبهان بن ابو نصر شیرازی دیلمی (۵۲۲-۶۰۶) ابن شهر آشوب (۵۸۳)، شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی (۳۸۵-۴۶۰)، ابن ادریس حلی از نوادگان دختری شیخ طوسی (۵۷۸)، ابو الفتوح جمال الدین حسین بن علی بن محمد رازی (متوفی در حدود ۵۲۲)، ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (۵۴۸)
درعلم حدیث : ابن المبارک (م ۱۸۱)، در خراسان عبیدالله بن موسی الکوفی (قرن دوم)، مسدد بن مسرهد بصری (قرن دوم)، امام محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۶)، ابوالحسن مسلم بن الحجاج نیشابوری (م۲۶۱)، ابن ماجه ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی (۲۰۹-۲۷۳)، ابی داود (م۲۷۵)، ترمذی (۲۷۹)، نسائی (م۳۰۳)، ابو حاتم محمد بن حبان سمرقندی (م ۳۵۴)، ابویعقوب السرخسی (م۴۲۹ ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، قرن ششم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی (م ۳۲۹)، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن ، بابویه قمی (م ۳۸۱) و محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰).
در علم فقه : پیشوای اهل رأی ابو حنیفه نعمان بن ثابت (۸۰-۱۵۰)، مالک بن انس که بعضی او را از موالی دانسته اند (۹۷-۱۷۹)، احمد بن محمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱)، ابو سلیمان داود بن علی بن داود اصفهانی (م۲۷۰)، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری (۲۲۴-۳۱۰)، ابوعبدالله البرقی القمی از اصحاب امام ابوالحسن علی الرضا (م ۲۰۲)، حسن بن سعید اهوازی و حسین بن سعید اهوازی. وعبدالغافربن عبدالرحمن الدینوری، محمد بن علی قفَّال چاچی (م ۳۶۵) ابوعلی حسن بن قاسم طبری (م ۳۰۵)، احمدبن عمر بن سریج (م ۳۰۶)، ابو اسحق مروزی (م ۳۴۰)، ابو الحسن علی بن محمد الماوردی (۴۵۰)، عبدالله بن داود سجستانی (م ۳۱۶)، شمس الائمه محمد بن احمد سرخسی (۴۸۳)،سیف الدین ابوالحسن علی بن ابی بکر الامدی (م ۶۳۱)، شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰).
در علم کلام : ابوحامد اسفراینی (م ۴۰۶)، ابوبکر محمد بن الطیب الباقلانی (م ۴۰۳)، ابوبکر ابن فورک اصفهانی( م ۴۰۶)، ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبائی (م ۳۰۳) و پسرش ابوهاشم جبائی (۴۲۹)، ابوزید احمد بن سهل البلخی (م ۳۲۲)، ابوالقاسم عبدالله بن احمد الکعبی البلخی (م ۳۱۹)، قاضی عبدالجبار قاضی القضاة ری (۴۱۵)، ابومنصور ماتریدی (م ۳۳۳)، شیخ طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰)، ابوالقاسم حسین بن محمد اصفهانی معروف به راغب (م ۵۰۲)، نصیر الدین ابوالرشید عبدالجلیل بن ابی الحسین رازی (۵۸۵)، امیر ابوالمعالی محمد بن عبیدالله (م در حدود ۵۰۰)، سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، سیف الدین ابوالحسن علی بن محمد الآمدی امام الحرمین (م ۴۷۸)، شمس الاسلام عماد الدین کیای هراسی طبری (م ۶۳۱)، حجة الاسلام ابوحامد محمد بن محمد غزالی طوسی (م ۵۰۵)، ابوالفتح محمد بن ابوالقاسم عبدالکریم شارستانی (شهرستانی) (م ۵۴۸)، امام فخرالدین محمد بن عمر الرازی (م ۶۰۶).
در علوم عقلی و ریاضی و نجوم و طب و ... : ابراهیم بن حبیب الفزاری ریاضی دان (م ۱۸۳)، نوبخت ایرانی و پسرش ابو سهل خرشادماه منجم و ریاضی دان، احمد بن عبدالله بن حبیش الحاسب المروزی ریاضی دان (م ۲۲۰)، ابوعبدالله محمد بن موسی الخوارزمی ریاضی دان (۱۹۸ ـ ۲۱۸)، ابوالعباس فضل بن حاتم النیریزی ریاضی دان (م ۳۰۹)، بنی موسی بن شاکر خراسانی یعنی محمد و احمد و حسن پسران موسی که خود موسی هم در علم هندسه مشهور بوده است. ابوالعنبس محمد بن اسحق الصیری (م ۲۷۵)، ریاضی دان و منجم، عمر بن الفرخان الطبری ریاضی دان، ابومعشر جعفر بن محمد بلخی (م ۲۷۲)، احمد بن الطبیب السرخسی حکیم و ریاضی دان (م ۲۸۶) و ابو زید احمد بن سهل البلخی متکلم و حکیم معروف (م ۳۲۲) ثابت بن قره الحرانی ( ۲۱۱ـ ۲۸۸)، جورجیس بن بختیشوع جندی شاپوری طبیب، ابوزکریا یوحنا بن ماسیویه طبیب (م ۲۴۳)، حنین بن اسحاق العبادی طبیب. ابن رین طبری طبیب که تا سال ۲۲۴ دبیر مازیار بن قارن بود. محمد بن زکریا رازی فیلسوف و طبیب و عالم طبیعی (۲۵۱ ـ ۳۱۳)، ابونصر محمد بن محمد الفارابی الخراسانی فیلسوف بزرگ (۲۵۹ ـ ۳۳۹)، ابوالحسن شهید بن حسین بلخی متکلم و حکیم (م ۳۲۵)، ابوسلیمان محمد بن طاهر الجستانی المنطقی فیلسوف و منطقی (وفات بعد از ۳۹۱)، ابوعلی الخازن احمد بن محمد بن یعقوب معروف به ابن مسکویه فیلسوف (م ۴۲۱) ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا حکیم و طبیب مشهور (۳۷۰ ـ ۴۲۸)، ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان فیلسوف شاگرد ابوعلی سینا (م ۴۵۸)، ابو منصور محمد بن طاهر بن زیله اصفهانی عالم ریاضی (م ۴۴۰)، اخوان الصفا، ( که ابن خلدون بسیاری از نظرات خود را از اخوان الصفا اخذ کرده بود ) .ابوالوفا البوزجانی ریاضی دان (۲۲۸ ـ ۳۷۸)، ، ابوجعفر الخازن خراسانی ریاضی دان (وفات او بین ۳۴۹ ـ ۳۶۰ است)، ابو سعید احمد بن محمد الجزی منجم و ریاضی دان (م ۴۱۴)، (م ۴۱۴) ابوالحسین عبدالرحمن بن عمر الصوفی الرازی منجم و ریاضی دان (۲۹۱ ـ ۳۷۶)، ابوالحسن کوشیار بن لبان گیلی از منجمین بزرگ، ابو نصرحسن بن علی القمی از منجمین بزرگ،ابوالعباس احمد بن محمد السرخسی از منجمان و اطباء (م ۳۴۶) ، ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی بزرگترین عالم ریاضی دان (۳۶۲ ـ ۴۴۰)، ابوالحسن احمد بن محمد الطبری طبیب بزرگ قرن چهارم و ابو منصور حسن بن نوح القمری البخاری طبیب، علی بن عباس مجوسی اهوازی طبیب (م ۳۸۴)، ابو سهل عیسی بن یحیی الجرجانی طبیب و حکیم (م ۴۰۳)، شاپور بن سهل گندی شاپوری علام طبیعی و گیاه شناس (م ۲۵۵)، ابو منصور موفق بن علی هروی نویسنده کتاب الابنیه عن حقائق الادویه، قاضی ابوالحسن عبدالجبار بن احمد الهمدانی شیمی دان (م ۴۱۵)، ابوالعباس لوکری مروزی فیلسوف، ابوالفتح میهنی حکیم و فقیه (م ۵۲۷)، حکیم عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری (۵۰۹ یا ۵۱۷) ، شهاب الدین یحیی بن حسن السهروردی فیلسوف بزرگ ایران (۵۴۹ ـ ۵۸۷)، امام فخر رازی متکلم بزرگ (۵۴۳ ـ ۶۰۶)، بهاء الدین ابوبکر محمد بن احمد الخرقی المروزی ریاضیدان (م ۵۳۳)، شرف الدین طوسی ریاضی دان (م ۶۰۹)، ابوالحسن علی بن زید بیهقی مشهور به «ابن فنذق» حکیم و ریاضی دان (م ۵۶۵)، ظهیر الدین ابوالمحامد محمد بن مسعود الغزنوی ریاضی دان، ابن ابی الصادق نیشابوری ملقب به بقراط الثانی طبیب، سید اسماعیل جرجانی طبیب (م ۵۳۱).
کسانی را که نام برده شدند از مشاهیر علمای ایران تا نیمه قرن پنجم بودند و اگر بنا باشد در تمام قرون اسلامی و در تمام علوم نام یک یک آنان و کتب آنها ذکر شود از مجال یک مقال و حتی حوصله یک کتاب بیرون است و طالبان باید به کتب رجال و تاریخ ادبیات و تاریخ علوم مراجعه نمایند .
به هر روی بیان شد که با روی کار آمدن عباسیان روند تبدیل امپراطوری اسلامی به تمدن اسلام و ایران آغاز می شود. البته در میان خلفای عباسی کسی که بیشترین نقش را در تبدیل امپراطوری به تمدن ایفا کرد و او را می توان بنیانگزار تمدن اسلام و ایران نامید ، عبدالله مامون است . مامون که از مادری ایرانی متولد شده بود ، دست به اقدامات علمی - فرهنگی گسترده ای زد که مهمترین آنها تاسیس بیت الحکمه به تقلید از جندی شاپور بود . بیت الحکمه نقش اساسی در انتقال علوم از دیگر تمدن ها به جهان اسلام و بومی ساختن آن ایفا نمود . مامون خود نیز به مسایل علمی به شدت علاقه مند بود و طرفدار مکتب عقل گرای معتزلی بود.
در خصوص عهد مامون می توان به کتاب عصر المامون به قلم احمد فرید رفاعی و کتاب عصر الاسلام الذهبی المامون العباسی اثر علی محمد راضی مراجعه نمود . ( البته نگاه ما به مامون یک نگاه تاریخی است نه نگاه اعتقادی ورنه از دید اعتقادی او فردی غاصب است . در واقع در مورد او می توان همانی را گفت که امام باقر علیه السلام درمورد عمر بن عبدالعزیز ، خلیفه اموی ، فرمود : در زمین او را آفرین می گویند و در آسمان نفرین ) .
تمدن اسلام و ایران در طی قرون سوم ، چهارم و پنج و حتی شش هجری دوران شکوه و شوکت خویش را گذراند اما کم کم با گسترش تعصبات مذهبی و بلند شدن چماق های توهین و تکفیر و بستن راه تعقل و تاویل آزادانه قرآن ( قرآن یا جهان تدوین ، روح و صورت تمدن اسلامی بود که همه چیز تمدن اسلامی حول آن شکل گرفته بود و می چرخید و تاویل آزادانه قرآن ، موتور محرک این گردش و پویش بود ) . همچنین طرد تفکرات عقلی - معتزلی و نیز توجه بیش از حد و افراطی به نص و متن مقدس و " نص بس " شدن و بی توجهی یا کم توجهی به علوم طبیعی و تجربی و علوم ریاضی و فنی ، به عنوان نمایندگان جهان هستی یا قرآن تکوین ، موجبات قرار گرفتن تمدن اسلام و ایران در ورطه اضمحلال و نابودی شد. ( در تفکر اسلامی قرآن و جهان معادل هم اند از این رو به قرآن ، جهان تدوین و به جهان ، قرآن تکوین هم می گویند و معتقدند قرآن قول خدا و جهان فعل خدا و لذا هر دو محترم و مهم اند و باید اهتمام یکسان بدیشان داشت . اما در گذشته زمانی که یکی پای دگری ذبح شرعی شد انحطاط تمدن آغاز شد ) .
البته در انحطاط و اضمحلال تمدن اسلام و ایران ، مساله به حاشیه راندن ملت ایران ( که تنها ملت متمدنی بودند که یک سر و با تمام وجود اسلام را پذیرفت ) و همچنین مساله ورود اقوام زرد پوست از صحراهای غرب چین و مغولستان به جهان اسلام و به دست گرفتن زمام امور ، نقش اساسی داشت ؛ زیرا این اقوام بدوی ، مرد شمشیر و خون بودند نه مرد خامه و اندیشه و بدیهی است که نسبت به عقلانیت و دانش و ارزش آن ، شناخت درستی نداشتند و همین امر ، از جمله مهمترین عوامل پژمردگی و سپس فروپاشی تمدن اسلام و ایران شد . به گفته یکی از نویسندگان « مسیحیت فقط با اتحاد با مظاهر عهد باستان ، معنی و عظمت می یابد ، به همین جهت وقتی در نزد قبطیان و حبشیان باشد مسخره می نماید . اسلام تحت سیطره فرهنگ ایرانی و یونانی رونق و رواج گرفت ، ولی در دست ترکان بدل به بربریتی ویرانگر شد » ( به نقل از اونامونو ، ۱۳۸۰ : ۱۶۲ ) .
البته مهمتر از حمله این زردپوستهای صحراهای غرب چین و مغولستان ، حمله خود قوم مغول بود .
هجوم وحشیانه قوم مغول که حقیقتا یکی از عجایب تاریخ بشر است نقش زیادی در زوال تمدن اسلام و ایران داشت . اما به دلیل ریشه دار بودن این تمدن و تقید مسلمانان به دین و فرهنگ خود تمدن اسلامی کاملا نابود نشد و در این دوره نیز بزرگانی چون مولوی ، سعدی ، ابن عربی ، خواجه نصیر ، ابن خلدون و حافظ شیرازی ظهور کردند .
بنابراین اگر بخواهیم تاریخ مشخصی را برای نابودی تمدن اسلام و ایران مطرح کنیم باید هجوم تیمور گورکانی را مطرح کنیم .
تیمور تاتار ، با سه هجوم معروف سه ساله ، پنج ساله و هفت ساله به جهان اسلامی و ایرانی ، در اواخر قرن ۱۴ میلادی ، اندک جان باقی مانده در پیکر رنجور تمدن اسلام و ایران را گرفت و ملک الموت این تمدن شد. بدین ترتیب سومین تمدن بزرگ و تاثیر گذار و محوری و دامنه دار تاریخ بشر به پایان کار خود رسید ، ولی آهسته آهسته تمدن بزرگِ جدیدی در آن سوی عالم با نام تمدن غرب مدرن ، کار خود را آغاز کرد.
منابع :
۱-ابن خلدون ، عبدالرحمن (۱۳۸۸) مقدمه ابن خلدون . ترجمه محمد پروین گنابادی (جلد دوم ) . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی .
۲-اونامونو ، میگل د ( ۱۳۸۰ ) درد جاودانگی ( سرشت سوگناک زندگی ) ترجمه بها الدین خرمشاهی . تهران : انتشارات ناهید .
۳-توین بی، آرنولد (۱۳۷۶) بررسی تاریخ تمدن. ترجمه محمد حسین آریا. تهران : انتشارات امیر کبیر.
۴-زیدان ، جرجی ( ۱۳۸۶ ) تاریخ تمدن اسلام . ترجمه علی جواهر کلام . تهران : موسسه انتشارات امیر کبیر
۵- شریعتی، علی (۱۳۷۸) تاریخ تمدن، جلد اول، تهران : انتشارات قلم
۶- فیاض ، علی اکبر ( ۱۳۷۸ ) تاریخ اسلام . تهران : انتشارات دانشگاه تهران .
۷- قانع، احمد علی (۱۳۷۹) علل انحطاط تمدن ها از دیدگاه قرآن. تهران : شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.
۸- یوکیچی، فوکوتساوا (۱۳۷۹) نظریه تمدن. ترجمه چنگیز پهلوان. تهران : انتشارات امیرکبیر
بسمه تعالی
عنوان مطلب :
شمهای از هنر اندیشی های بشر و پیش درآمدی بر هنر ابراهیمی
نگارنده مطلب :
رضا مهریزی ( کارشناس ارشد ایرانشناسی)
متن مطلب :
پیش از آنکه وارد اندیشیدن به چیستی و چونی هنر که ما آن را هنر اندیشی می نامیم ( و البته می توان نام فلسفه هنر را هم بر آن گذاشت ، ولی به دلیل معنای خاص و یونانی فلسفه، همان هنراندیشی را بکار می بریم) از دیر باز در تمدن های مختلف کم و بیش و به شیوه های گوناگون وجود داشته است که در این مقاله به آنها می پردازیم .
پیش از وارد شدن به بحث اصلی و بررسی سیر هنر اندیشی لاجرم باید تعریفی از هنر ارائه داد.
هنر عبارت است از :«آفرینش کردن و ایجاد نمودن چیزهایی راز آمیز و زیبا که دلنوازی و روح افزایی فراتر از امور معمول در زندگی بشر دارد و موجب تحریک عواطف و کاستن از خشکی و خشونت زندگی هر روزه می شود و انسان را ، هر چند کوتاه ، در نشئه ای ورای زندگی روزمره ، در حالتی راز آمیز ، لطیف و مینوی قرار می دهد و از این رهگذر موجب انبساط نفس و سعه روحی و اشتداد وجودی و فرازمندی انسان می شود.»
در اینجا نگاهی به سیر تاریخی فلسفه هنر در چهار تمدن اصلی و محوری تاریخ ، یعنی تمدن ایران هخامنشی، تمدن یونان و روم باستان، تمدن اسلام و ایران و تمدن غرب مدرن، می اندازیم.
۱)هنر اندیشی در تمدن ایران هخامنشی :
هنر اندیشی در تمدن ایران هخامنشی ( تمدن ایران هخامنشی ، نخستین تمدن بزرگ و دامنه دار تاریخ است که مظهر اسم جمالی ابتدایی حق تعالی می باشد و محورش ثنویت لاهوت گراست و بیشتر به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهر است ) چندان مدون و منظم و مهمتر از اینها مستقل نبود بلکه در ذیل و ظل اندیشه های سه فرزانه ایران باستان ؛ یعنی : زرتشت پیامبر ، هوشتانه مغ و جاماسب حکیم قرار داشت.
اگر بخواهیم دو شاخصه مهم اندیشه سه فرزانه مزبور که در هنر هخامنشی موثر بوده است را بیان کنیم یکی اندیشه ضد بت پرستی و لاهوت گرایی است و دیگری اندیشه نادرست بودن خدامانندگی انسان(یعنی ممنوعیت اینکه انسان کارهایی بکند که خدا می کند ) می باشد. از همین روست که در هنر هخامنشی اثری از مجسمه سازی وجود ندارد و آنچه هست نقش برجسته است. همچنین هنر هخامنشی که بیشتر در معماری جلوه گرست هنری ترکیب گراست که هنر اقوام دیگر را می آمیزد و با صورتی خاص ایرانی آنها را عرضه می کند ، اگرچه هنر فرش بافی که نقش و نگاری از آسمان را در زمین باز می تاباند ، در تمدن ایران هخامنشی رونق داشته است.(فرش پازیریک بهترین نمونه رونق این هنر در آن زمان است).از ویژگی های هنر این دوره کاربردی بودن آن و دور از بطالت و بیهودگی آن می باشد به هر روی از آنجا که تمدن ایران هخامنشی تمدنی دین مدار بود ، لذا جای چندانی برای هنر اندیشی و هنر اندیشان مستقل نبود.
۲)هنر اندیشی در تمدن یونان و روم باستان :
برای آگاهی یافتن از فلسفه و حکمت هنر در تمدن یونان و روم باستان ( تمدت یونان و روم باستان دومین تمدن بزرگ و دامنه دار تاریخ است که مظهر اسم جلالی ابتدایی حق تعالی است و محورش کاسموس ناسوت گراست و بیشتر در پی ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر است ) باید به سراغ دو چهره و چکاد فکری و فرهنگی آن یعنی ارسطو و افلاطون رفت . آنها هر دو اعتقاد داشتند که هنر چیزی نیست جز تقلید یا محاکات از واقعیت .البته از آنجا که هر دو فیلسوف نظرات متفاوتى درباره واقعیت داشتند لذا تلقی آنان از محاکات و تقلید نیز تفاوت دارد . از نظر افلاطون هنر از عالمی تقلید مى کند که، از واقعیت اصیل ، که همان عالم مُثُل است ، دور افتاده است. ( افلاطون معتقد بود که عالم مادى، رونوشت ناقصى از عالم مُثُل است و چون هنر نیز خود رونوشت و تقلید ناقصى از عالم مادی است پس هنر از حقیقتِ اصیل ، دور افتاده تر شده است).
ارسطو گرچه معتقد است که هنر تقلید و رونوشتی از اصل است اما در عین حال این تقلید را فرایندی ارجمند می دانست که تلاش مى کند رفتار عمومى و کلی بشر ، نه رفتار فردی و جزیی ، را تقلید کند. از نظر ارسطو ، هنرمند تماشاگر را به نزدیکی و توجه و کنجکاوی به واقعیت های پیرامونش بر می انگیزد . به دلیل اینکه تمدن یونان و روم باستان مظهر اسم جلالی ابتدایی حق بود و در پی ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر ، انواع هنر ؛ از قبیل : شعر ، نمایش و نمایشنامه نویسی ، مجسمه سازی ، معماری و بسیاری از انواع هنر در آن رواج و پویایی داشت .
۳)هنر اندیشی در تمدن اسلام و ایران :
هنر اندیشی در تمدن اسلام و ایران، ( تمدن اسلام و ایران که سومین تمدن بزرگ و دامنه دار تاریخ است و مظهر اسم جمالی پیش آمده حق تعالی است و محورش وحی قرآنی است و بیشتر به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهر ) به دلیل دین مدار بودن آن، شباهت زیادی به تمدن ایران هخامنشی دارد. ( به ویژه در مساله ممنوعیت خداماننده شدن) متاسفانه در این دوره اندیشمندان اسلامی کتاب ویژه ای در باب فلسفه هنر، تالیف نکرده اند. و مباحث مربوط به فلسفه هنر کم و بیش در جای جای آثار ایشان پراکنده است. مثلا بحث از چیستی زیبایی در مباحث مربوط به صفات کمالیّه و جمالیّه خداوند مطرح میشود و بحث از شعر و زیبایهای ادبی در مبحث صناعات خمس مطرح میشود .
گرچه متفکران مسلمان تا حدودی به بسط نظریات یونانیان ، به ویژه نظریه تقلید یا محاکات که شاخصه هنر اندیشی ارسطو و افلاطون است ، نیز پرداختند ؛ اما حقیقت امر آن است که در تمدن اسلام و ایران آنچه سایه افکن بر جزء جزء اجزای جامعه بود فقه بود نه فکر . در واقع عرصه هنر بجای اینکه در اختیار اصحاب فکر و فلسفه قرار گیرد ، به مانند اکثر عرصه های دیگر ، در اختیار فقیهان بود و این خود از عوامل اصلی نبود هنر اندیشی جدی در تمدن اسلام و ایران بود ( همانطور که در تمدن دینی ایران هخامنشی نیز همین اتفاق افتاد ). از این روست که در تمدن اسلام و ایران هنر اندیشی و به تبع آن هنر با محدودیت ها و مضیقه های زیادی روبه رو بود و همچنان هست و هنرهایی مثل مجسمه سازی ، نقاشی و صورتگری به دلیل آنکه مستلزم نوعی خدامانندگی و دخالت در کار خدا تعبیر می شد مطرود بود و هنرهایی چون موسیقی نیز به چون آن را موجب غفلت و از مصادیق لهو و لعب می شمردند مهجور بود و این از ضعفهای انکارناپذیر تمدن اسلام و ایران است ؛ از معدود هنرهایی که در تمدن اسلام و ایران نضج گرفت شعر و معماری بود و نمی توان انکار کرد شعر و معماری در تمدن اسلام و ایران به اوج و چکادی کم مثل و مانند رسید . در پایان ناگفته نماند که در اندیشه شماری از فیلسوفان و عارفان مسلمان عالم خیال و نقش آن در شکل گیری هنر مورد توجه قرار گرفت که آن را به نوعی از ابتکارات مسلمانان می توان برشمرد .
۴)هنر اندیشی در تمدن غرب مدرن:
در تمدن غرب مدرن ( که چهارمین تمدن بزرگ و دامنه دار تاریخ است و مظهر اسم جلالی پیش آمده حق تعالی می باشد و محورش اومانیسم است و بیشتر در پی ایجاد نماییدراقلیم برون گوهر است ) ژرف اندیشی و تعمق در هنر و تفلسف هنری اوج زیادی یافت و اندیشمندان زیادی بدان توجه نموده و نظر پرداختند که ما در اینجا به نظرات پنج چهره مهم در فلسفه هنر مدرن اشارت می نماییم .
کانت اولین فیلسوف مدرنی است که به ژرف اندیشی در هنر و زیبایی پرداخت و نخستین اقدامش جداسازی هنر از گستره اخلاق و علم بود ، پروژه اصلی کانت جداسازی گستره ها از یکدیگر است چرا که او معتقد است که هر گستره ای دارای حقیقت خاص خویش است .
کانت ارزش یک اثر هنری را تنها بر زیبایی استوار نمیدید بلکه آن را وسیلهای برای رسیدن به زیباییشناختی هم میدانست. کانت برای سنجش اثر هنری میان زیبا بودن و والا بودن ، تفاوت می نهاد بدین ترتیب که زیبا بودن بر ادراک حسی کرانمند و تخته بند زمان و مکان پای دارد ، اما والا بودن بر احساس متعالی بی کرانگی جای دارد .به اعتقاد کانت زیبایی اعم از اینکه طبیعی یا هنری باشد لذت خاصی را در انسان به وجود میآورد. از این رو وی میان زیبایی و لذت ، پیوستی استوار می بیند .
دیگر فیلسوف شاخصی که به هنر اندیشی در غرب مدرن پرداخت هگل آلمانی بود . به نظر هگل فلسفه هنر از حقیقت واحدی ناشی می شود که همان گسترش جان در جهان است. او معتقد بود که اثر هنری همانند یک شیء طبیعی واقعیتی مادی دارد ولیک علاوه بر آن ، در آن از آگاهی و معنا نیز نشانی هاست .
هگل گمان دارد آثار هنری از هر نوعی که باشند به اندازه های مختلف از یک سو از تجلی جان در ماده سخن می گویند و از سویی دیگر ، گشایش و رهایش جان را از ماده ، به نسبت های متفاوت ، نمایان می سازند. به نظر هگل در تاریخ هنر سه مرحله متمایز می توان تشخیص داد: هنر نمادین (سمبولیک)؛ هنر فاخر ِباستانی (کلاسیک) و هنر تخیلی –عاشقانه (رمانتیک). هر یک از این خانهای سه گانه نمودار درجاتی از تجلی جان در ماده است که هر یک با یکی از هنرهای خاص شناخته می شود: معماری بیشتر با مرحله سمبولیک ، مجسمه سازی بیشتر با مرحله کلاسیک، و شعر بیشتر با مرحله رمانتیک واقعیت می یابند .
شوپنهاور فیلسوف دیگری است که راجع به هنر ، نظراتی بدیع دارد ؛ وی که معتقد است "جهان همچون اراده و بازنمود " است ، ریشه تمام شرهای بشر را در تبعیت از اراده می داند و یکی از راه های گریز از شر تبعیت اراده را ژرف اندیشی هنری - خواه گماردن اندیشه بر اشیای طبیعی باشد خواه آثار هنری - قلمداد می کند . شوپنهاور بر این باور است که آدمی با ژرف اندیشی هنری از تبعیت اراده یا شهوت بر می گذرد و به سوژه فارغ از اراده شناخت بدل می شود که دیگر در پی نسبت ها بر اساس اصل جهت کافی نیست بلکه آرام می گیرد و در ژرف اندیشی درباره ابژه ای که به وی عرضه شده جدا از پیوند آن با هر ابژه دیگر غرق می شود .
دیگر متفکر مدرن هنر اندیش بندتو کروچه ایتالیایی است . کروچه بر این باور بود که تمام فعالیت های انسان به سوی چهار آرمان و مفهوم محض ، پیش می رود: زیبایی ، حقیقت ، سودمندی و نیکی . که همین آرمان ها جنبه های مختلف آگاهی آدمی را ترسیم کرده و به شکوفایی می رسانند. کروچه اندیشه اش در باب هنر را در ایده «شهود»فشرده می کند. شهود نزد کروچه عین درک زیبایی است؛ و با این پیش فرض که زیبایی در ذات اشیا خارجی پنهان نبوده بلکه جای در جان انسان دارد و طبعا برای کسی که قادر به کشف زیبایی باشد آن را جا به جا می یابد. کروچه در تبیین نظریه اش از طریق سلبی وارد می شود و بیان می کند که هنر چه چیزهایی نیست . وی معتقد بود که:
۱- هنر را نباید در حلقه تنگ تناسبات مادی و فیزیکی و صوری محصور کرد.
۲- هنر نباید سودمند و مفید باشد.
۳- هنر نباید اخلاقی باشد.
۴- هنر نباید منطقی و مفهومی و زاییده شناخت بشر باشد.
پنجمین انديشمند مهمی که در غرب مدرن ، به هنر اندیشی پرداخت مارتین هایدگر است ؛ هایدگر ابتدا رویکرد آدمی به هنر را به هنر ابزاری و هنر غیر ابزاری تقسیم کرد و سپس رویکرد ابزاری به هنر را هنر زیبایی زا و لذت آفرین که درخور نمایشگاه ها و گالری هاست معرفی کرد و سپس رویکرد غیر ابزاری به هنر را هنری دانست که به انکشاف وجود و کنار زدن پرده از روی حقیقت و وجود مشغول است ، برشمرد . هایدگر همچنین معتقد است تمام هنرهای غیر ابزاری اعم از موسیقی و معماری و نقاشی نوعی شعر می باشد و لذا ریشه در زبان دارند که خود زبان نیز کارش انکشاف حقیقت و پرده برداری از روی وجود است و در نهایت راهی است برای رهایی از سیطره مدرنیسم .
هنر اندیشی در تمدن غرب مدرن رونق فراوان و شکوفایی با شکوهی داشت و به تبع آن هنر نیز در این تمدن به اوج رسید و به یکی از نقاط قوت و قوه برتری غرب بدل شد .
۵)هنر ابراهیمی ؛ هنر متداول در تمدن مدرن اسلام و ایران :
حال که شمه ای از هنر اندیشی های بشر را نشان دادیم. بهتر است سراغ خودمان در تمدن مدرن اسلام و ایران بیاییم .( تمدن مدرن اسلام و ایران که پنجمین تمدن بزرگ و دامنه دار تاریخ است ، خاتم تمدن های بشری و افضل آنهاست و ان شا الله با ظهور آن، جهان روشن می شود ، این تمدن را تمدن اشراق نیز می گویند " و اشرقت الارض بنور ربها آیه ۶۹ سوره زمر " این تمدن به دنبال و در پی ایجاد نمایی هم عرض و هم ارز در اقلیم برون گوهر و اقلیم درون گوهر است ).
متاسفانه ما در تمدن متقدم اسلام و ایران و در فلسفه اسلامی به دلیل کم کاری گذشتگان و فضای فقه زده جامعه سنتی ، میراث چشمگیر و قابل توجهی نداریم و لذا نیازمند تامل و تفلسف جدی در عرصه هنر هستیم .
به نظر می رسد که برای رونق هنر اندیشی و فلسفه هنر ، چاره ای نیست جز اینکه ابتدا خود را از سنگینی سیطره فقه رها کنیم و فکر را جایگزین فقه گردانیم تا شاید بتوانیم کاری کنیم . ( باید اذعان کرد که حذف هنر از یک تمدن ، با هر بهانه و دستاویزی که باشد ، بسان پاشیدن اسید در صورت یک انسان است که وی را بسیار کریه المنظر می سازد و لذا تمدن بی هنر و یا کم هنر نیز تمدنی زشت و مشمئز کننده و کریه می باشد ) .
البته باید هنر را از سیطره فقه نجات بخشید و نه از لوای اسلام . زیرا به نظر می رسد که راه رهایش و گشایش ما توجه به عقلانیت آزاد قرآنی و حتی عقلانیت آزاد ابراهیمی و فروگذاری فقه فرقه ای است؛ جای تعجب و تأسف است که فقه و آیات الاحکام که کمتر از ۹ درصد قرآن را به خود اختصاص داده امروز به ۱۰۰ درصد و حتی هزار درصد قرآن و اسلام تبدیل شده اند و این یکی از عوامل عقب افتادگی مسلمین است). یکی از هنر اندیشی هایی که از دل همین عقلانیت آزاد قرآنی بیرون می آید؛ اندیشه «خدا مانندگی انسان در عین خدا بندگی و خدا بندگی او در عین خدا مانندگی»است؛ («صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ۱۳۸ سوره بقره : رنگ خدایی بخود بگیرید و چه رنگی بهتر از رنگ خدا و {بگویید} ما تنها او را پرستش میکنیم») در مدار این اندیشه انسانِ مسلمانِ مدرن می تواند همانند خدا ( البته به میانجی خیل خیال که این خیل خیال نقطه وصل خیال انسان با خیال خداست و هر آنچه در خیال انسان است را از رهگذر خیال خدا و به دست انسان محقق می سازد که این خود از اسباب تحقق اسمای الهی در هستی است ) به ایجاد نمایی و آفرینشگری بی محدودیت و گسترده در همه عرصه ها و از جمله هنر دست زند و نه تنها دیگر مانعی برای هنرهایی چون مجسمه سازی و صورتگری و موسیقی نیست بلکه هر چه آزادانه تر و جدیدتر و بیشینه تر به ایجاد نمایی هنری دست زند به خدا شبیه تر و نزدیک تر شده است؛ چرا که خدا خود اولین و بزرگترین هنرمند است ( چه مجسمه ساز و چه معمار و چه صورتگر و … چرا که خود فرمود : « هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ۲۴ سوره حشر : او خداوندی است خالق ، آفریننده ای بی سابقه ، و صورتگری ( بی نظیر ) برای او نامهای نیک است».) گر چه باید توجه داشت که این خداگون شدن به معنای تقلید و محاکات افلاطونی از طبیعت نیست بلکه به معنای آفرینش کاملا بدیع ، نوین و بی سابقه ( همانطور که گفتیم به واسطه خیل خیال که رابط و پیوند دهنده خیال انسان با خیال خداست ) همانند خداوند است زیرا خدا خود نوین ، بی پیشینه و بدیع آفرین است « بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ۱۰۱ سوره انعام : پدیدآورنده بىسابقه و بىالگوى آسمانها و زمین است.
و البته این خداماننده شدن باید در عین خدا بندگی باشد، یعنی نباید هنرمند بر خلاف و ضدِ ایمان و اخلاق مشترک در ادیان ابراهیمی هنری ایجاد نماید ، چرا که انسان اگر از اصول مشترک ایمانی و اخلاقی در ادیان ابراهیمی فرا رود کرامتش لکه دار و شرافت متعالیش خدشه دار می شود و این خود بر خلاف روح هنر متعالی خواهد بود .
بنابراین هنری را که به دنبال بیشترین و بدیع ترین ایجاد نمایی در ساحت هنر ضمن پاسداشت حرمت ایمان و اخلاق مشترک ادیان ابراهیمی است ، را می توان «هنر ابراهیمی»نیز نامید . گرچه تفصیل این بحث، مجالی جدا و وسیع می طلبد ولی در این جا به همین مقدار بسنده می کنیم ، در صورت توفیق در مجالی دیگر بدان خواهیم پرداخت . ان شا الله.
بسمه تعالی
عنوان نوشتار :
چه چیز ، شیعه را شیعه کرده است ؟
نویسنده نوشتار : رضا مهریزی
متن نوشتار :
یادم می آید در جمعی بودیم که هم شیعیان بودند و هم اهل سنت ، هنگام نماز ، اهل سنت فردی را به امامت برگزیدند و پشت سر او اقتدا کرده و نماز گزاردند ولی شیعیان به فرادی نماز خواندند یکی از شیعیان اعتراض کرده که چرا شیعیان همانند اهل سنت یک فرد عادی را به امامت نمی گزینند و به جماعت ، نماز ، نمی گذارند در جواب او گفتم این اساس فلسفه تشکیل شیعه است که به هر کسی اقتدا نمی کند و پشت سر هر کسی نماز نمی خوانند و معتقدند امام باید عادل واقعی نه ظاهرالصلاح الکی باشد امامت جماعت باید به دور از کبیره و صغیره باشد . و هنگام نماز هم جای سجودش از همه پایین تر باشد در واقع امام در حقیقت باید از همه عادل تر و بالاتر باشد ولی در ظاهر نیز باید جایگاه و نحو زندگی و سلوکش از همه پایین تر باشد این فلسفه در نماز جماعت ، در حکومت نیز ساری و جاری است و اساسا این طرز فکر است که شیعه را شیعه کرده است .
بسمه تعالی
عنوان مطلب :
نیاز کشور به افزایش سه برابری تعداد پزشکان
نویسنده مطلب :
حسین رضا تاجیک
متن مطلب :
متاسفانه در کشور ما فضای جامعه بگونه ای شده است که همه فکر می کنند تعداد پزشکان ما بیشتر از حد استاندارد جهانی و یا حداقل در حد استاندارد جهانی است. اما حقیقت چیز دیگری است. بر اساس استاندارد جهانی، در ازای هر هزار نفر، 3/5 نفر پزشک باید وجود داشته باشد. این آمار در ایران، حدود 1/6 است که ایران ما را در بین ۲۴ کشور خاورمیانه در رتبه 18 قرار داده است و همین مساله کمبود پزشک به ویژه پزشک متخصص، مردم را به خصوص در شهرهای دور از مرکز و نیز روستاها دچار مشکل جدی کرده است.
جالب است بدانیم کشور قطر به ازای هر هزار نفر 7/8 نفر پزشک دارد و یا کشور یونان به ازای هر هزار نفر 6/2 پزشک دارد حال این را مقایسه کنید با ایران ما که به ازای هر هزار نفر تنها 1/6 پزشک دارد. تاسف وقتی بیشتر می شود که وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی کار چندانی برای افزایش حداقل سه برابری تعداد پزشکان نمی کند و حتی می توان حدس زد، ایکاش این حدس باطل و اشتباه باشد، این وزارتخانه دوست دارد تا تعداد پزشکان محدود بماند تا به قول معروف بازار پزشکان کساد نشود.
این حدس زمانی شاید قوی تر شود که می بینیم با توجه به علاقه مندی بیش از 60 درصدی از داوطلبان کنکور به رشته تجربی و طبیعتا به رشته شاخص تجربی یعنی گروه پزشکی، وزارت بهداشت اقدام شایانی برای افزایش ظرفیت پذیرش در این رشته مورد نیاز مردم نمی کند. به هر روی وضعیت پزشکی و پزشکان کشور و نیز اخلاق پزشکی ما چندان مطلوب نیست و این مساله تا حدی جدی است که صدای گله و شکایت رییس جمهور در هنگام معرفی وزیر بهداشت به مجلس را درآورد. امیدواریم وزارت بهداشت در درجه اول با توجه به نیاز جامعه، به ویژه مردم شهرهای دور از مرکز، به مطلوب شدن سطح پزشکی و افزایش تعداد پزشکان و در درجه دوم با توجه به تقاضای جوانان به تحصیل در رشته پزشکی نسبت به بیشتر شدن تعداد پزشکان به ویژه پزشکان متخصص به حداقل سه برابر وضع فعلی اقدام جدی به عمل آورد و البته در کنار درس و بحث علمی به ترویج اخلاق پزشکی اقدام کند.
متاسفانه اخلاق پزشکی روز به روز در حال اضمحلال است و متاسفانه پزشکان طبابت را با تجارت اشتباه گرفته اند و این بر خلاف سنت پزشکان بزرگ در سنت اسلامی و ایرانی ماست برای مثال نقل است که: زکریای رازی همه بیماران به ویژه بیماران فقیر را مورد تفقد و مهربانی قرار میداد و از حالشان مرتب جویا شده و به عیادتشان میرفت و برای آنها مقرری معین میکرد. حال این را مقایسه کنید با وضع اخلاق تعداد زیادی از پزشکان امروزی که حتی حاضر به نصب یک کارتخوان نیز نیستند. به هر روی امیدواریم همانطور که در رشته های مهندسی خوشبختانه کشور ما جزو 5 کشور برتر از نظر تعداد مهندسان شده است. روزی برسد که کشور ما از نظر سلامت و بهداشت و پزشکی نیز، که یک جزو مهم آن تعداد پزشکان است، جزو 5 کشور برتر جهان شود